رفت فقیری به در خانه اش
خواست کرم بیش ز پیمانه اش
گفت که جودم کن ازین بیشتر
ای که مرا لطف شما بال و پر
ظرف مرا پر کن از احسان خویش
قدر جوادی خودت بخش بیش ...
خنده به روی مه زهرا س نشست
شیشه لب های عسل را شکست
گفت که ظرف تو پر از در کنم
لیک مگو قدر کرم پر کنم
جود من و ظرف تو آخر کجا !؟
چشمه صد بحر و لب تر کجا !؟
مانعی از سمت من و جود نیست
ظرفیتی سمت تو موجود نیست
.
.
.
"الاحقر"
گدا اگر گدا باشد هم ظرف می خواهد و هم ظرفیت... گر گدا کاهل بود...
"روشنی در میان تاریکی گم شده است" عنوان مطلبی است که چشم انتظار مردم چشمتان است.
یا حق...