با همه ی بی سرو سامانیم
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدن آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تاتو بسوزانیم
آمده ام با عطش سالها
تاتو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیم
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن-سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها... به کجا میکشی ام - خوب من؟
ها ... نکشانی به پشیمانی ام
سلام غریبه
بعضی از شعرات مخاطب خاص داره و ارتباط برقرار کردن با شعر فقط برای خودت و گویا دوستان
نزدیکت محقق میشه!
اینجور که معلومه از وبلاگت استفاده میکنی برای جواب فردی خاص که میدونی مخاطب وبلاگ هست
واین البته به نظر من زیاد جالب نیست (صد البته نظر مدیر وبلاگ مهمتره)
به هر حال دو بیتی های دلنشینی داری و معلومه که از برخاسته از دل .
البته من سر رشته ای از شعر ندارم رفیق
مسلم یاسینی (نرگس)