صبحست و بهار در خزان می آید
سرمست و غزل خوان و جوان می آید
از یمن قدم های گل نو قدمم
جان از پی جان در پی جان می آید
الاحقر
این گل نوقدم..
........................................................
میترسم !
میترسم گلم را پرپر کنند !!
آخر , اینجا همه به خزان می اندیشند ...