گفتم به دل خون و به لبخند ! برو
حالا که دل از مهر تو ، دل کند ، برو
دیروز خیال بی تو بودن مرگم
امروز تو را به عشق سوگند ...
من حال تنور داغ را می فهمم
من غصه یک چراغ را می فهمم
یک عمر درون آتش و دم نزدن
من سوختن از فراق را می فهمم
"الاحقر"
گفتم به دل خون و به لبخند ! برو
حالا که دل از مهر تو ، دل کند ، برو
دیروز خیال بی تو بودن مرگم
امروز تو را به عشق سوگند ...
من حال تنور داغ را می فهمم
من غصه یک چراغ را می فهمم
یک عمر درون آتش و دم نزدن
من سوختن از فراق را می فهمم
"الاحقر"
فراقت مرغ بی بال وپرم کرد
همه گویند صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
....ماهم این هفته برون رفت وبه چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه شکل حالیست...