* چقدر هوس کردم، عربی بلد بودم و اگر می شد این نوجوونای سنی رو جمع میکردم و براشون از شیعه ازامام حسین ( ع) و ... میگفتم ، مثل اینکه ما هر جا بریم درست بشو نیستیم !!!
* حرم پر بود از نماز های بی قنوت ، بدون بسم الله، بدون سوره های کامل، و ... از همه بدتر محرومیت از دعا ...
* کتاب دعا که نمی ذاشتن بخونی ، اما خدا خیرش بده رفیقمون ، گوش دادن زیارت عاشورای حاج مهدی تو بقیع صفای دیگه ای داشت ...
* بعید بود ، اما یکی از دعاهای امام جماعت مدینه بعد از خطبه های نماز جمعه این بود : " اللهم طهرنی مسجد الاقصی من رجس الیهود ...
* روز آخر بقیع یه جوونی داشت زیر لب آروم آروم " یه مدینه یه بقیع و می خوند " شروع کردیم گریه کردن ، یه کم که صدامون رفت بالا، شرطه نامرد گفت " ساکت ، حرکت کن " ... یاد بیت الاحزان خراب افتادم ، وای مادرم مادرم مادرم ...وای ...
* داشتم زیارت عاشورا رو تو بقیع گوش می دادم ، همینطور که قدم می زدم ، رسیدم بالا سر قبر عثمان ( قسمت قبرستون یهودی ها !!!)، وایستادم تا رسید به " ثم العن الثانی و الثالث ... " یه کم سبک شدم ...
بقیع قبل از تخریب ...