خوب که نگاه میکنی ، تمام عالم خاکبوس حرم ضامن آهویند ...
لب را به هم نهاده ، زمین بوسه می زند
اشکش زمین فتاده ، زمین بوسه می زند
صبحست و باز در قدم گنبد طلا
خورشید سر نهاده ، زمین بوسه می زند
صحن عتیق ، خادم جارو به دست پیر
هر دم سلام داده ، زمین بوسه می زند
راننده ای که روبه روی حرم ایستاده باز
سجاده کرده جاده ، زمین بوسه می زند
دستی به زلف پنجره پیچیده بی قرار
دستی به جام باده ، زمین بوسه می زند
آن کفتر سپید در ایوان پر طلا
گویا غلام زاده ، زمین بوسه می زند
آن پیرزن که هنوز از سرخس می آید
نذر رضا ع ، پیاده ، زمین بوسه می زند
ابری دوباره در گذر آسمان او
مجذوب ایستاده ، زمین بوسه می زند
تنها نه ارض و سماء ، خاکبوس او
عالم چه بی اراده ، زمین بوسه می زند ...
"ع.شیرخانی.ابر"