
دلم غم دیده صدها بار, لیک این بار می ترسم
من از جنس فراقی اینچنین, ای یار می ترسم
خداحافظ , قرار آخر دیدار آخر بود
من از لحن وداع اولین دیدار می ترسم
کشیدی قلب مجروحی, نشان عشق, من گفتم
من از این قلب سنگی بر تن دیوار می ترسم
به من گفتی که مختاری که عاشق باشی و من هم
به تو گفتم که مجبورم, وزین اجبار می ترسم
به چشمان خمار تو هزاران بار مشکوکم
به من حق ده که از این خنجر خونبار می ترسم
دگر تشریح عشق گل به بلبل, سخت بیهودست
من از آغوش پر کینه , ز زخم خار می ترسم
بدون عاشقی یک روز ماندن همچو یک سالست
من از این سال های تلخ پر تکرار می ترسم
چه اصراری به بودن, زنده ماندن, بعد تو ای دوست
من از این زنده بودن پای چوب دار می ترسم
الاحقر
در سفره عسل اگر که باشد بهتر