من
این را به نظرم یک جائى گفتم. پیغمبر اکرم ایستاده بودند یک کسى را که
حد
رجمِ زنا را بر او جارى میکردند، میدیدند؛ بعضىها هم ایستاده بودند؛ دو
نفر
با همدیگر حرف میزدند؛ یکى به یکى دیگر گفت که مثل سگ تمام کرد و جان
داد -
یک همچین تعبیرى - بعد پیغمبر به سمت منزل یا مسجد راه افتادند و
این
دو نفر هم همراه پیغمبر بودند. توى راه که میرفتند، رسیدند به یک
جیفهى
مردارى - به یک مردارى، حالا جسد سگى بود، درازگوشى بود، هر چى بود - که مرده بود و آنجا
افتاده بود. پیغمبر به این دو نفر رو کردند و گفتند: گاز بگیرید و یک مقدارى از این میل
کنید. گفتند: یا رسولاللَّه! ما را تعارف به مردار میکنید؟! فرمود:
آن کارى که با آن برادرتان کردید، از این گاز زدن به این مردار
بدتر بود. حالا آن برادر کى بوده؟ برادرى که زناى محصنه کرده بوده و رجم
شده و اینها دربارهاش آن دو جمله را گفتهاند و پیغمبر اینجور ملامتشان
میکند ...
مقام معظم رهبری
تو را در برگریزان زیر باران جستجو کردم
چو یادی دلنشین در پرسه های مبهم ذهنم
تو را در این خیابان آن خیابان جستجو کردم
تو را در بارش سردردهای عصر دلتنگی
میان های و هوی راه بندان جستجو کردم
تو بودی تک ستاره ی آسمان کودکی هایم
تو را در دفتر مشق دبستان جستجو کردم
تو پنجم فصل را در چارسوی بستۀ تقویم
چو روزن در تن دیوار زندان جستجو کردم
تو را ای هیچ همچون سایه یی تنها و بی صاحب
دوان هرسوکشان بیهوده پویان جستجو کردم
سراب اندر سراب اندر سراب اندر سرابت را
بیابان در بیابان در بیابان جستجو کردم
عبث جستم به غربت در وطن گم کردۀ خود را
بهارم را در آغوش زمستان جستجو کردم
(وحید عیدگاه)