نه دنبال وزن و قافیه باش نه نقد !
اینا همش حرف دل
------------------------------------------
قدیما چه روزگار خوبی بود
دلا از آهن نبود که ، چوبی بود
عالم رفاقت اینجوری نبود
آخه دوست داشتنا که زوری نبود
اوج قهر کردنامون ، دو روز ، سه روز
غالبا رفو می شد بی دوخت و دوز
حرفی از تلافی و کینه نبود
بیشتر از یکی ، توی سینه نبود
غالبا دوستیا بی دغدغه بود
کی روی زبوناشون لقلقه بود
دو تا دوست برای هم جون میدادن
پای هم وامیستادن تا تو کفن ...
اما امروز ... بی خیال ! از چی بگم
از کجای غصه و با کی بگم
آخر مثنوی این بغض کال
ختم میشه برای من با یه سوال
علت اینهمه نارفاقتی
چیزی هست به غیر بی صداقتی !؟
"الاحقر"
----------------------------------
نظر لطف شماست