من چه گویم ! یار را گم کرده ام
رونق بازار را گم کرده ام
در شب تاریک و بیم موج ها
آن مه ده چار را گم کرده ام
غافلی بودم که در بازار نفس
هم شتر هم بار را گم کرده ام
آنقدر هر سو و هرجایی شدم
خانه ابرار را گم کرده ام
بعد عمری ادعای یاریش
جمعه دیدار را گم کرده ام
بس بود این حرف های بیهده
قفل این تکرار را گم کرده ام
مستحق این فراقم تا ابد
چون که رد یار را گم کرده ام ...
"الاحقر"
برای هر چیزی روی دیوار ها و تابلو ها تبلیغ می کنیم اما برای .....
به خاطر یک لیوان آب یا کلید گمشده ای به این در و آن در می زنیم ولی برای ....
از هر کس و نا کسی سخن می گوییم ولی برای ...
داستان عشق هر عاشق و معشوقی را می خوانیم اما داستان عشق ....
اصلا با او کاری نداریم حتی به اندازه ی یک دعا ی فرج
با غزلی که بوی گدایی از امام زمان را میدهد با عنوان (( گدای سر کوچه)) در یکی از گوشه های شش گوشه ی شعرم به روزم .