ای یار برای سایه ابرم بفرست
یک فاتحه ای برای صبرم بفرست
یک عمر سرودم از تو آخر رحمی
یک بیت برای سنگ قبرم بفرست
الاحقر
ای یار برای سایه ابرم بفرست
یک فاتحه ای برای صبرم بفرست
یک عمر سرودم از تو آخر رحمی
یک بیت برای سنگ قبرم بفرست
الاحقر
دیدن ز پی غبارها ، ممکن نیست
گل دادن چوب دارها ، ممکن نیست
بیهوده دلم به آب و آتش زده است
ناز گل و درک خارها ممکن نیست
"الاحقر"
چون مرغ ، که پر کنده در آتش می سوخت
آنروز لب خنده در آتش می سوخت
جز اشک کسی دگر به دادم نرسید
وقتی که دلم ، زنده در آتش می سوخت ...
"الاحقر"
زهر و عسلش با تو ، چشیدن با من
ناز ، از تو فروختن ، خریدن با من
تلخست، ولی نیست جز این قصه عشق
دلبر شدن از تو ، دل بریدن با من
"الاحقر"
شلاق فراق بس که خوردست تنم
چون تنگ غروبست تمام بدنم
ای دوست مرا طعنه مردم کافیست
خود سوخته ام ، تو دیگر آتش مزنم
"الاحقر"
آنکس که نشست پای تو ، من بودم
یک عمر فقط برای تو ، من بودم
آنقدر دلم با دل تو خورد گره
هر بار شکست، جای تو ، من بودم
"الاحقر"
وقتی عسل یاد تو شد طعم دهانم
دیگر چه نیازی به رطب ، لحظه افطار ...
"الاحقر"