زمانی ذکر لب شد بیشتر، "من"
به خود گفتم که لابد، بیشتر من ...
ندانستم که "تو"،"من" بوده ای پس
تو را ای دوست از خود، بیشتر من ...
"الاحقر"
زمانی ذکر لب شد بیشتر، "من"
به خود گفتم که لابد، بیشتر من ...
ندانستم که "تو"،"من" بوده ای پس
تو را ای دوست از خود، بیشتر من ...
"الاحقر"
و گیرم سال ها گفتیم از غم
ازین اوضاع سخت سرد مبهم
چه سودی دارد آخر !؟ منطقی باش
مگر با جرعه , دریا می شود کم !؟
"الاحقر"
دوباره این هوای سرد ، دارد ...
شبیه برگ ها ، این مرد ، دارد ...
به فریادم برس ای عشق ای عشق
دوباره این دلم از درد ، دارد ...
"الاحقر"
کاش ای دوست ، کمی آه مرا ، درک کنی
علت لاغری ماه مرا ، درک کنی
عمر من قاصدکی و غم تو طوفانی
کاش این قصّه کوتاه مرا ، درک کنی
کوچه ای نیست در این عشق، به غیر از بن بست
باید این ماندن در راه مرا درک کنی
هر که بشنید غمم ، راه نصیحت طی کرد
کاشکی ، صحبت با چاه مرا ، درک کنی
یکنفس جای دلم ، این دل خود را بگذار
شاید این گریه ناگاه مرا ، درک کنی
من به جز فرصت دیدار ، نخواهم به خدا
کاش این حسرت جانکاه مرا ...
"الاحقر"
آماده شدیم از سفر برگردی
این جمعه نه ! جمعه دگر برگردی
با این همه سرباز ! ولی نیست بعید
یک روز سه شنبه ! بی خبر برگردی !!
الاحقر
مصرع آخر را اینگونه هم می توان خواند :
این هفته ٬ سه شنبه ٬ زودتر برگردی !!
گفتی که هوای دل عاشق نکنم
سرگرم شوم ٬ فکر دقایق نکنم
باشد همگی به چشم ٬اما تو بگو
باید چه کنم ز دوریت دق نکنم !؟
الاحقر
بی هیچ خجالتی، بکش ما را دوست
امشب تو رفاقتی، بکش ما را دوست
این جان من و تیغ تو و خنده خلق
هرجور که راحتی ...
"الاحقر"
اعدامی پای دار را می فهمی!؟
حال دل بی قرار را می فهمی!؟
یک ثانیه دوری تو یک سال گذشت
تو معنی انتظار را می فهمی !؟
"الاحقر"
خون شهدا بر در و دیوار هنوز
هر روز شود حادثه تکرار هنوز
ای کاش شوم کور نبینم آقا
کنج حرمت تلی از آوار هنوز
"ابر"