دانلود اهنگ جدید بایگانی دی ۱۳۸۹ :: قریب و غریبه

قریب و غریبه

دیدی که خون ناحق پروانه ، شمع را ...

قریب و غریبه

دیدی که خون ناحق پروانه ، شمع را ...

بایگانی

۷ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

دلم هوای تو کرده ، بگو چه چاره کنم ؟



آنکه چند روزی خود را از هرزه خواری و هرزه کاری ، و از گزاف و یاوه سرائی ، بلکه زیاده گویی و خلاصه از مشتهیات و تعشّقات حیوانی باز بدارد، می بیند که اقتضای تکوینی نفس اینست که از ریاضت ، ضیاء و صفا می یابد و آثار او را نور و بهایی است، پس اگر ریاضت مطابق دستور العمل انسان ساز، اعنی منطق وحی، « انّ هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم» بوده باشد ، اقتضای تکوینی نفس به کمال غایی و نهایی خود نائل آید. (  صد کلمه در معرفت نفس/کلمه  49)



مثل هر جمعه با یک بغل پرونده از اتاق آقا زد بیرون. هنوز قدم از قدم برنداشته با کنجکاوی پرسیدم: «این هفته پرونده ها چطور بود؟» یک نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و درحالی که با سر به اتاق اشاره می کرد، آرام گفت:

«صدای گریه آقا رو نمیشنوی؟!»




زن غربی                                                              زن شرقی

ومگر حجاب چیست ؟ جز عزت نفس ...


افشای علت واقعی خودکشی فرزند شاه مخلوع




 شبکه تلویزیون العربیه، علت خودکشی جوانترین پسر شاه مخلوع ایران را ناشی از تألمات روحی و افسردگی وی بعد از غرق شدن اخیر یک دختر که با وی رابطه داشته، عنوان کرده است.

به گزارش شبکه ایران، یکی از افراد طیف اصلاحات که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند و انتقادات  تندی را علیه این جریانمطرح می‌کند، در جدید اظهارنظر خود به بررسی واقعیت ماجرای خودکشی علیرضا پهلوی پرداخته است.

"داریوش سجادی" در یادداشتی که در وبلاگ شخصی خود منتشر کرده، با اشاره به نحوه   برخورد خانواده پهلوی با این مساله، نوشته است: خبر خودکشی «علیرضا پهلوی» سومین  فرزند محمدرضا پهلوی و حواشی آن خبر و مضافاً شیوه برخورد خانواده پهلوی با این واقعه بار دیگر و متاسفانه قرینه ای از سفاهت یا سفیه فرض کردن مخاطب توسط این خانواده را نشانه‌گذاری کرد.

هر چند بدلائل اخلاقی و انسانی مایل نبودم در موقعیت به عزا نشستن این خانواده باب نقادی  رفتار و گفتار نامتعارف ایشان را مفتوح کنم اما از آنجا که صاحبان عزا که در اولویت موظف به حفظ حرمت متوفای! خودند، رعایت نکرده و بجای «رعایت آداب عزا» متاسفانه مشاهده شد کوشیدند از جسد بی جان فرزند و عضو خانواده شان سکو و تریبونی جهت تحصیل منویات سیاسی شان بسازند. دلائل ذکر شده در چرائی خودکشی مرحوم علیرضا که بلافاصله ضمن صدور بیانیه ای توسط رضا پهلوی فرزند ارشد محمد رضا و پادشاه خودخوانده سلطنت پهلوی اطلاع رسانی شد حاکی از تعمد ایشان و احیاناً خانواده ایشان در توهین و بی احترامی به شعور مخاطب است. آیا آقای رضا پهلوی عطف به بیانیه صادره اش در تبییین چرائی مرگ برادرش می تواند صادقانه و روانکاوانه و کارشناسانه بفرمایند خود کشی برادر چگونه می تواند متاثر از خاطره دردناک فوت پدر باشد؟

سجادی اضافه کرده است: تاکنون و شخصاً هیچ روانکاوی را ندیده ام که بتواند بر ادعای آقای رضا پهلوی صحه بگذارد که فردی بعد از گذشت بیش از32 سال از فوت پدر اکنون دچار افسردگی مزمن منجر به خودکشی شود. افسردگی منجر به خودکشی بعد از 32سال!!!؟ ایضاً افسردگی منجر به خودکشی بعد از خودکشی نه سال پیش خواهر!!!؟ مضافاً آنکه رضا پهلوی در بیانیه خود دلیل سومی نیز در توجیه چرائی خودکشی برادر مطرح کرده مبنی بر آنکه ایشان همچون «میلیون ها جوان ایرانی» آزرده از ابتلائات کشورش، دست به خودکشی زده. اما آقای رضا پهلوی فراموش کرده اند تا بفرمایند اولاً بر اساس کدام معیار و ترازی یک مرد 45 ساله را می توان جوانی در کنار میلیون ها جوان ایرانی معرفی کرد؟ گذشته از آنکه حال حتی اگر از سر تساهل هم آن مرحوم را بتوان «جوان» فرض کرد حال بر اساس کدام حجت و ادله عقلی می توان راه حل فائق آمدن بر دل آزردگی از ابتلائات کشور را در خودکشی معرفی کرد؟


 
وی در پایان هم به مطلب مطرح شده در یک شبکه ماهواه‌ای می‌پردازد و پرده از علت واقعی خودکشی علیرضا پهلوی بر می‌دارد.

سجادی در این زمینه نوشته است: آیا اشکالی داشت تا مطابق خبر ظاهراً قرین به صحت شبکه العربیه خودکشی «علیرضا» را ناشی از تالمات روحی و افسردگی وی بعد از غرق شدن اخیر دوست دخترش (لیلا آزموده) در دریا اعلام می‌کردند؟!

گفتنی است "علیرضا پهلوی" چند روز پیش در خانه خود در شهر بوستون آمریکا دست به خودکشی زد تا او هم به خواهرش "لیلا پهلوی" بپیوندد؛ خواهری که چند سال پیش و در انگلیس دست به خودکشی زده بود.

 

 

    

 








پیش از اینها فکر می کردم خدا ...



پیش از اینها فکر می کردم خدا

 

پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش  روی دامن او  کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش

سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب

برق تیر و خنجر او ماهتاب


پیش از اینها فکر می کردم خدا


هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست


از علامه جعفری می‌پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟! ایشان در جواب خاطره‌ای از دوران طلبگی تعریف و اظهار می‌کنند

 که هرچه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده

 «ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم، در جشن‌ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم.

 شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و شربتی می‌خوردیم. آن گاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم.

 آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که نجف‌آبادی بود. معدن ذوق بود. او که می‌آمد من به الکفایه قطعاً به وجود می‌آمد جلسه دست او قرار می‌گرفت.